"در گوشی"
می خوامت!
این خلاصهء تموم شعرای عاشقونهء دنیاس!
تواین زمونهء سلف سرویس،
مجال این نیس برَم تو عالم هپروتُ
چشماتُ به فانوسای یه بَندَر دور افتاده شبیه کنم.
که بی قرار برگشتن ماهیگیرا شه!
مثِ کلبهء امنی تودل یه جنگل انبوه ،
واسه زندونی فراری!
اگه تو این روزگار
فرصتِ شنیدن جوابِ سلامتُ داشته باشی
بایَس کلاتُ بندازی هوا،
دیگه چه بِرسه به رَدُ بَدَل کردن دِلُ قُلوه
که این روزا کالای ممنوعَن!
بذار دَر گوشِت بِگَم:
می خوامِت!
این خلاصهء تموم جرمای عاشقونهء دنیاس!
نفرین
حرفِ من اینه:
عشقی که با چاقو زدن به درخت سَر گذر شروع بِشه، خونهء آخرش بدبختی!
عاشقم عاشقای قدیم
که اسم طرَفُ رو تنشون خال کوبی می کردن،
نه این که ناخون گیر وردارن
تن درختای بی زبونُ
به هوای یادگاری پاره پاره کُنَن!
از همین که عاشقای این زمونه،
هَم سنُ سال حُبابایه آبَن!
نِفرین درختارو دَستِ کم نگیر...